دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
به یاد می آورم:پلک های گشوده ی نرگس و نسترنآواز چکاوک و چلچلهرنگ زنبق و آلالهطعم ریواس و رازیانه ، قد کشیدن نیلوفر آبی را...من آرام'>آرام آرام خاطرات خفته رابا یاد تو بیدار می کنمحالا تو، نرگس مندختر بالنده ی بلور و کهربا!تو نیز مرا به یاد آرورنه از لفظ تنهایی ، تنهاترم.✍️مهرداد اکبری + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 4:41

مرد آنست که در خویشتن خویشبه غلط نیفتد .سال‌ها پیش، در خانه ام، این جمله را با خط درشت نوشته بودم و در جائی روی دیوار سنجاق کرده بودم که تا هر وقت پشت میزم می نشستم، آن را می‌دیدم. درست به یاد ندارم عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء از زبان کدام عارفی این سخن را نقل کرده بود: هر چه بود و هر که بود به دل ام نشسته بود. باری، من اگر ‌چه در آن زمان دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم همه جا به جای «مرد»، «انسان» بگذارم، ولی در ادبیات قدیمی (کلاسیک) ما «مردانگی» که گویا فضیلت بوده و طی قرن‌ها جا افتاده‌است. از این گذشته در متن دیگران نمی‌شود دخل تصرف کرد. بماند. آدمیزاد، شاید هر موجود زندۀ دیگری تا سر ‌از تخم در می‌آورد خوش دارد دیده بشود؛ تا دیگران او را ببینند به قدرت، توانائی‌ها و شیرین ‌کاری‌هایش پی ببرند، با حیرت و شگفتی در او بنگرند و او را بستایند؛ اگر اشتباه نکنم، کمتر کسی در دنیا یافت می‌شود که در برابر ستایش، تعریف و تمجید دیگران بی‌تفاوت و منفعل بماند، به ریش نگیرد و خوشحال نشود. کسی چه می‌داند، شاید به همین دلیل و با توجه به شناخت طبیعت آدمی و ذات انسان، متملق‌ها، مجیزگوها و زبانبازها به وجود آمده‌اند و در طول تاریخ، این‌همه «شاعر» یاوه سرا در مدح و ثنای شاهان، امیران، پیامبران، امامان و قوادان و... خزعبلات به هم بافته‌اند، خروارها کاغذ سیاه کرده و تاریخ را تباه کرده‌اند. به باور اینجانب، تعریف و تمجید، مدح و ثنا، ممدوح را، هر‌ که باشد، (به ویژه هنرمندان را) متوهم، فاسد و تباه می‌کند و او را به جائی می‌رساند که به مرور در «خویشتن خویش به غلط می‌افتد»، کم کم به ‌شنیدن ستایش، مجیز، تملق و چاپلوسی عادت می‌کند و در این زمان، روند تباهی آغاز می‌شود: خودباوری و خود شیفتگی! اگر اش دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 4:41

روز جهانی عکس بر عکاسان و مردم مبارک باد!.کادر را بستمروی صوتتیک ، دو ، سیبخندیدیخندهایت از کادر بیرون زد...و حالا سال هاستدر این قاب شیشه ای نشسته ایو به سیب گاز خورده ای می خندیکه ابزار کار عکاس دوره گردی بودبرای خنداندنکسانی که خندیدن رافراموش کرده اند . 19آگوست ( مصادف با 28 مرداد ماه ) در تقویم بسیاری از کشورهای جهان به عنوان روز جهانی عکاسی نام‌گذاری شده است. همین باعث شده افراد بسیاری از جمله عکاسان و دیگر هنرمندان، این روز را در شبکه‌های اجتماعی با اشتراک پست‌هایشان تبریک بگویند....واقعیت این است که ایده‌ی نام‌گذاری این روز ( در جهان )، به عنوان روز جهانی عکاسی قدمت زیادی نداشته و به سال 2010 باز می‌گردد. جوانی استرالیایی به نام کُرسکه آرا ( Korske Ara ) در روز 19 آگوست این سال، وبسایتی با عنوان روز جهانی عکاسی ( worldphotographyday.com ) را راه‌اندازی کرده و پیشنهاد می‌دهد که این روز به عنوان روز جهانی عکاسی گرامی داشته شود....اما در اصل شورای عکاسی بین‌المللی هند در سال 1991 نخستین نهادی بود که این روز را رسما به عنوان روز جهانی عکاسی جشن گرفت و از آن هنگام تا امروز هر سال کشورهای بیشتری این تاریخ را بعنوان ( روز جهانی عکاسی ) در تقویم‌های خود ‌گنجانده‌اند. به طوری که هر سال این رویدا دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 4:41

تو را دوست دارم ...__________________تو را برای خود دوست می دارمتو را به خاطر اشک های ریخته ام...به خاطر بغض های در گلو مانده ام , دوست می دارمتو را با تمام وجود دوست دارمتو را به خاطر عاشقان بی دل ...به خاطر عطر گل های بابونه , دوست می دارمتو را به خاطر آهنگین ترین ناله عاشق در فراق یارخاطر انگیزترین گریه ی عاشقانه , دوست می دارمتو را برای خود دوست می دارمتو را به خاطر آرامش آغوشتنگاه چشمان بیقرارت , دوست می دارمتو را به جای تمام کسانی که دوستم ندارند , دوست می دارمتو را به خاطر عطر گندم زاربه وسعت جنگل های بی کران , دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارم ...✍️مهرداد اکبری + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 22:57

یکی از تمرین‌ها‌ برای نوشتن ، نوشتن از روزمره‌گی هاست . هر چند این نوشته ها را هیچ کسی نخواند.نوشتن های روزمره برای یک نویسنده مانند قدم های تند و هروَله برای یک کوهنورد است.گاهی در نوشته های روزمره بعضی از دوستان به چیزهایی بسیار ساده اما موجز بر می‌خورم که الهام بخش نوشتن است . یک جوری جان کلام را می‌گویند که همین می‌تواند جرقه ای برای نوشتن یک داستان بلند یا کوتاه باشد. مثلا خانمی چند وقت پیش از اولین روز زنانگی‌اش نوشته بود و حس غریبی که آن روزها داشت؛ پوست انداختن و رنج زن بودن ، برجستگی پستان ها و نگاه شماتت آمیز هم‌کلاسی ها و زن‌های فامیل.یا یک آقایی در مورد پرستاری از دو سالمند نوشته بود ، دو سال‌خورده ای که در انتظار مرگ نشسته بودند و او باید هر روز به آنها سر می‌زد و تیمارشان می‌کرد. تمرین نوشتن را با ثبت روزمره‌گی ها شروع کنید ؛ کودکی که آخر شب کنار خیابان نشسته و زنی از توی ماشین اسکناسی به طرفش پرتاب می‌کند ، صدای آژیر آمبولانسی که پشت سر ماشین شنیده می شود، کودک بی قراری که در ماشین روبرویی به دشمن نامرئی شلیک می‌کند، پسر گل فروشی که بدنش را تا کمر توی ماشین جلویی کرده و برای فروختن گل به راننده التماس می‌کند .صدای فشفشه‌ای که توی هوا می‌ترکد و دل آدم را هری می‌ریزد.بخاری که از لیوان کاغذی چای بلند می‌شود و شیشه های عینک را تار می‌کند.دختری که ماسک به دهن به ویترین مغازه‌ی لباس فروشی زل زده و مغازه داری که بی خیال از همه جا سیگار می‌کشد و گاهی زیر چشمی به دختر نگاهی می‌اندازد ....... + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 49 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 22:57

* خوانش یک سن‌ریو‌ی شگفت‌انگیز :"یکی چترآنکه عاشق‌ترخیس‌تر !"* درباره‌ی "سن‌ریو" :«...سن‌ریو ، گونه‌ای هایکوی هفده‌ هجایی است که "کارای سن‌ریو"ی ژاپنی ( ۱۷۹۰/ ۱۷۱۸ ) میلادی بنیانگذار آن بوده و بنام خود او شناخته است . سن‌ریو ، قید و بندهای هایکوی کلاسیک را ندارد و از رعایت "سکوت‌واژه" و‌ "فصل‌واژه" آزاد است . بدیهی است اگر سن‌ریو نویسی ، سن‌ریویی بنویسد که دارای سکوت‌واژه و فصل واژه هم باشد خطایی مرتکب نشده اگر که مخاطب را قانع کند آنچه نوشته یک سن‌ریوی موفق‌است . اما عنصر "وابی‌سابی"( wabi_sabi ) که به‌گونه‌ای شگرف بنمایه‌ی هنر ژاپنی است باید در هر آفرینش هنری ، ادبی مستتر باشد تا روح جاودانگی و ماندگاری بدان بخشد . برخی محققان عرصه‌ی هایکو (وابی سابی) را دومقوله‌ی جدا از هم ندانسته بل این‌دو را در کنار هم مورد بحث قرار داده‌اند بنمایه‌ی زیبایی‌شناسیک وابی‌سابی ، ناهمگونی ، درشتی ، سادگی ، فقر ، فروتنی‌ و القای فرایندهای طبیعی است ، اگر شئی یا حالتی و در مبحث هنری ، اثری بتواند در مخاطب یک نوع حس آرامش و شوق و شیفته‌گی معنوی ایجاد کند می‌توان گفتن که آن مقوله یا اثر پدید‌آمده از عنصر وابی‌سابی برخوردار است .سن‌ریو بیشتر ار زبان محاوره و گفت و گوهای عادی و روز مره بهره می‌برد و عواطف انسانی ، ناتوانی آدمی و حالات فردی و اجتماعی بشری را با طنز و هزل درهم می‌آمیزد. سن‌ریو از دل "هایکای نورنگا"بیرون آمده و در چهارده و هفده هجا نوشته می‌شود ، بعدها آنگاه که هایکو هویت خود را از "تانکا" جدا کرد سن‌ریوی هفده هجایی هم هویت خود را از "تانکا" جدا کرد و هویت مستقل خود را بیشتر شناساند . برای نمونه این چهار سن‌ریو را بخوانید که دو سن‌ریوی نخست از "کارای سن‌ریو" و دو دیگر از سن‌ریو نوی دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 22:57

بهترین و زیباترین کلمات من برای اوست : دوست !.من درد ترا ز دست آسان ندهمدل برنکنم ز دوست تا جان ندهماز دوست به یادگار دردی دارمکان درد به صد هزار درمان ندهم ....مولانا.ما همه رویای همیم من ،تو ،او و همه ....رویاهاتو ازدست مده ...این رویاها نجات دهنده است ...همه رویاهای ما می توانند محقق شوند... اگر ما فرهنگ و شجاعت دنبال کردن آن ها را داشته باشیم ....ما را از همان جنسی ساخته‌اند که رؤیاها را، و حضور کوچک ما را هاله‌ای از خواب فراگرفته‌است.مرا با زنگ صبحدم از این رویای زیبا بیرون نکشید...من زنده هستم تا که رویا ببینم...من مجبورم که زندگی کنم ...چون که مرگ راه دیگری غیراززندگی و رویا برایم نگذاشته است .....رویاهاتو نگه دارو لذت ببر...اسب رویاهای من ازکنارخانه ی دوست می گذرد .و بوی دوست می دهد...بوی دوست داشتن ودوست داشته شدن ...بوی خلوص و مهر...بهترین و زیباترین کلمات من برای اواست : دوست ....درود برانسان ...درود بردوست ....همه زمان و مکان برای دوست و درباره ی دوست ...ای دوست !.... + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:36

زندگی و عشق یک نویسنده ی رازالود ایرانی ....آیا دوشیزه ترز باعث خودکشی هدایت شد ؟...ابتدا نگاهی و نظری به عشق در نگاه صادق هدایت.....عشق ازنظراو بی فرجام است ، در بوف کور که به نوعی مانیفست او محسوب می شود معشوق راوی یک فاحشه است که با هرکسی به جز خودش می خوابد و یا در بخش دیگری از همین داستان راوی فقط به جسم در حال زوال معشوق می رسد ... ( چه چیزی از این وحشتناک تر؟) در " تجلی " عاشق در پایان داستان با سیگار معشوق که آثار رژه لبش رویش باقی مانده است تنها می ماند ...در داستان " داش آکل " عاشق سینه چاک ، بالاجبار خود بانی و باعث ازدواج معشوقش با غریبه ای می شود ...و یا در" سگ ولگرد " عشق باعث می شود سگ ، صاحب و خانه ی خود را از دست بدهد و آواره بشود...هدایت تنها به انعکاس تلخ و دردناک فرجام عشق در داستان هایش بسنده نمی کند و در جای دیگری پا را از این فراتر می گذارد و نظر خود در مورد عشق را با لحنی بی سابقه این گونه بیان می کند: عشق دام طبیعت برای تولید مثل است ... به راستی که عمق این سخن باید مو را بر تن هر کسی سیخ کند چه سخنی از این هولناک تر؟ او عشق را مانند خصیصه ی هر دامی زیبا و دل فریب اما با باطنی خطرناک نشان می دهد و انسان را بدین گونه برده ی طبیعت نشان می شناسد که برای پایداری آن به ناچار خود را در مهلکه ی عشق گرفتار می بیند . در منظر هدایت عشق باعث صعود او نیست بلکه عامل سقوط او به ورطه است!!.البته باید در کلیه ی نگره ها نسبت به عشق،نگره و بیان فروید را هم قابل احترام و تامل دانست...هدایت را هم ما نمی توانیم با چندکتاب او محدود و محکوم به یک نوع دیدگاه کرد...شاید هم این چنین که نوشتیم ،بود...اما همین هم زیباست...عشق گاهی خیانت و تنهایی است...عشق گاهی سکس است...عش دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:36

مادر زیر خاکهزاران آرزوی پاکخفته در رویا!«... دوستی این متن را برای من فرستاده و در حاشیه هم گفته که می‌خواسته هایکویی بیاد مادرش بنویسد و دیدگاه مرا در باب متنی که خواندید جویا شده است . او فکر می‌کرد یک هایکوی شاهکار پدید آورده اما بی‌هراس از رنجیدن دلی او را گفتم آنچه نوشتهواید تنها یک طرح است و تا هایکو شدن راهی طولانی در پیش دارد . در هایکو جای لفاظی و قافیه‌پردازی نیست و شما در این متن خاک و پاک را در سطر نخست و دوم قافیه کرده‌اید و این یعنی متن همینجا برحمت ایزدی پیوسته ‌است !آن دوست اصرار ورزید چگونه آنرا هایکو کنم ؟کاری نشدنی ، هایکو صنعت نیست که بتوان با ابزاری پدید آوردش . ابزار هایکو ، روح و جان آدمی و نوع نگاهش به جهان و هستی‌ است . یعنی باید بدان کشف و شهود برسی و الا آب در هاون می‌کوبی . اگر بخواهی همچون آن دزد بزرگ که هایکوهای ژاپنی را برابر رویش گذاشته و پشت میز نشسته و‌ با قهوه‌ی در فنجانش لاس می‌زند و‌ سیگار خارجی‌ چسدود می‌کند و قصد کرده امشب "هزارو یک هایکوی پارسی" بنویسد و نامش را هم بگذارد "قمری پروار در صبحگاه بهاری" نشانی را سخت بیراه آمده‌ای و اینها که بر کاغذت نقش بستن خواهد ، آنی نیست که مانایی داشته باشد بلکه ( تیبل هایکو ) هایی به انبوه هایکوهای پشت میز نشسته‌ و نوشته‌ی جهان در خواهی افزود...بدان دوست گفتم چون شما در نوشتن هایکو روی مادر شخص خودتان متمرکز بوده‌اید این نوشته هرگز هایکو نخواهد شد ، هایکو باید فکر و نگاه همه شمول و جهانی داشته باشد ، روایتش در لحظه و آن اتفاق بیفتد ، در حال روایت شود و یک عنصر و‌ چاشنی غافلگیری داشته باشد .هیچ هایکویی بدون عنصر (وابی‌سابی) نمی‌تواند جاودانه شود . به همین دلیل ذهن و ‌دید یک ژاپنی پیش از خواندن هایک دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:36

روزی که دریا خشکیده شود؛قصه‌ی آوارگی‌ِ دانه های شن ،به گوش بادها میرسد!گفتند؟گفتند : علم بهتر است یا ثروتگفتم : معرفتگفتند : عشق عمیق است یا نفرتگفتم : حسادتگفتند : گدایی بدتر است یا دزدیگفتم : دوروییگفتند : گذشته پیر تر است یا آیندهگفتم : تجربهگفتند : کور باشی مصیبت تر است یا لالگفتم : سادگیگفتند : دریا پاک تر است یا دین و روحانیتگفتم : انسانیتگفتند : پاییز دل گیر است یا تنی در کفنگفتم : شام یتیمگفتند : خواب دروغ تر است یا رویاگفتم : بغض‌ ِ مسؤولینگفتند : خورشید سوزان تر است یا تب صحراگفتم : عرقِ کارگریگفتند : قاتل ها بی رحم تر اند یا موریانه هاگفتم : دستِ خاطره هاگفتند : دیوانگی شیرین تر است یا مستیگفتم : معشوق و یک شانهگفتند : خودکشی بد تر است یا گرسنگیگفتم : منتِ بندگیگفتند : برده ها خسته تر اند یا دورهِ گردگفتم : چشمانِ حسودگفتند : کابوس پوچ تر است یا سرابگفتم : لذتِ یک شبِگفتند : پلک‌ها نازک تر اند یا بِکارتگفتم : صداقتگفتند : پرواز لذت بخش تر است یا خلسهگفتم : شعر های شیرکو بی‌کسگفتند : ماه کامل تر است یا زمینگفتم : ندیده ام جز خورشید انسانیت! + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 71 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 18:08

حسرتیاگفتگویِ لبِ گور.ای فرشتۀ مرگ؛ لب گور به ما چند دقیقه فرصت بده، فقط چند دقیقه، دوباره به این گور بر می‌گردیم و در سفر آخر، تا پایان راه، تا ابدیت در خدمت شما و در رکاب شما خواهیم بود. بله؟ سکوت شما علامت رضاست، ممنون، مطمئن باشید گفتگوی ما طولانی نخواهد شد، فقط چنددقیقه، تا شما سیگاری دودکنید. بله؟ ممنون؛ یک دنیا ممنون..گفت: ها؟ بگو ببینم، از فرستۀ مرگ اجازه گرفتی؟ موافقت کرد؟گفتم: چند دقیقه بیشتر فرصت نداریم.گفت: صحبت به اینجا کشیده بود که در گذر زمانی که از ازل آغاز شده و تا ابدیّت ادامه دارد، همه دیر یا زود فراموش می‌شوند.گفتم: گرامی، بر خلاف تصور تو من هرگز به فراموشی فکر نکردم.گفت: مگر تو در آرزویِ جاودانگی یک عمر قلم به‌چشمت نزدی، شب و روز جان نکندی؟ دوست عزیز، کتمان نکن. تو زندگی نکردی و حالا حسرت به دل از دنیا می روی.گفتم: بله، تو حق داری، تو زندگی کردی، زیبا و بی پروا زندگی کردی، دنیا را گشتی با چندین و چند زن زیبا عشق ورزیدی، خوب خوردی و خوب خوابیدی، از زندگی کام گرفتی، بر خلاف تو، من زندگی را نوشتم.گفت: می‌دانم، تو شب و روز نوشتی تا نام و نشانت را در تاریخ به ثبت برسانی. گیرم مردم ما حافظۀ تاریخی ندارند، تاریخ تو را دیر یا زود فراموش می‌کند، نه جانم، تو زندگی را باختی.گفتم: اشتباه می‌کنی، من از مزار، سنگ قبر و نام و نشان بیزارم. وصیت کرده ام تا مرا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند.گفت: می بینی که تو را نسوزاندند، بیا و دَر دَم آخر کج بنشین و به من راست بگو، تو حسرت به دل از دنیا نمی‌روی؟گفتم: چرا، ایکاش فرشتۀ مرگ اجازه می‌داد، چند سال دیگر زنده می‌ماندم و کارهای نیمه تمام‌ام را تمام می‌کردم.گفت: کار، کار همیشه بوده، هست و خواهد بود، کار هرگر تمام نمی‌شود، و دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 73 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 18:08

آن قدر خسته ام که مانند برگی زرد آماده ی افتادنم مانند لیوانی پر به انتظار ریختنم آن قدر در خود مرده ام که ناشناس ترین جنازه ی بی مزارم !شاعر ها زود می میرند گاهی در میان بغض هایشان ؛گاهی در بی حوصله گی‌ موهای جمع شده ی پشت سرشان و گاهی در سکوت بی پایان نگاه و لبخندشان ….شاعر ها زود می میرند ؛ زودتر از گل های سرخ میان گلدان اتاقت ؛ زودتر از مرگ ماهی سرخ تنگ بلور هفت سین عیدت ….شاعر ها زنده اند تنها در میان واژه ها + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 19:54

عده‌ای معتقدند باید هر طور شده خوش بود و نباید سخت گرفت. می‌گویند باید از دانایی و آگاهی اجتناب کرد . می‌گویند کسانی که به هر پدیده و موضوعی، نگاهی فلسفی و چالش‌براتگیز دارند، اوسگول و احمقند . اما راستش من همین نظر را در مورد خود این عده دارم . چون همین مهملی که می‌گویند، خودش محصول یک دیدگاه فلسفی است.فلسفه فقط در مرزهای ذهن مدعیان محصور نیست.فلسفه از رگ گردن به "آدم" نزدیک‌تر است.گریزی از آن نیست. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 19:54

شوخی با خیام مکالمات خیام با همسرش:زن: کجایی عزیزم؟خیام :ماییم و می و مطرب و این کُنجِ خرابجان و دل و جام و جامه در رهن شرابزن: مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم؟خیام :می خوردن و شاد بودن آیین من استفارغ بودن ز کفر و دین، دین من استزن :با کیا هستی حالا خبرِ مرگت؟خیام :فصل گل و طرف جویبار و لب کِشتبا یک دو سه یار و دلبر حور سرشتزن :آدرس بده بیام بزنم تو دهن این حوری ها!خیام :راه پنهانی میخانه نداند همه کس دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:50

«...می‌خواهم نکته‌ای را فرو مگذارم و آن هم اشاره به روح واقعی هایکو است که متاسفانه بیشتر هایکوهای ایرانی فاقد آن هستند و به همین دلیل از عنصر اصلی پدید آورنده‌ی یک هایکو تھی اند . این عنصر و روح هایکو ، همانا وابی سابی"wabi sabi" است . "سابی" در معنای لغوی همان فروتنی عارفانه است که تم اصلی هایکو نیست اما رنگ شگرفی بدان می‌بخشد و "وابی" هم همان درویشی و بی‌اعتنایی به مظاهر دنیوی است . هر دوی این اصطلاحات متعلق به "ذن - هایکو" هستند و نه تنها هایکو ، بلکه از دیدگاه من هیچ آفرینش ادبی و هنری بدون "وابی سابی" قابلیت جاودانه شدن ندارد . امروزه همه می‌دانند که هایکوی کلاسیک از حیث تکنیکی بر دو عنصر اصلی "فصل‌واژه" و "سکوت‌واژه" استوار است . فصل‌واژه "kigo" در هایکو ، کلمه‌ای است که بیانگر زمان و فصل است و بیان فصل در هایکو می‌تواند مستقیم با آوردن نام فصل القا شود و یا با اشاره و غیر مستقیم . در هایکوهای امروزین که بیشتر هایکوهای شهری هستند ضرورت اشاره به فصل و استفاده از "کیگو" احساس نمی‌شود. اما سکوت‌واژه "kireje" یا"کایرجی" در هایکو به نوعی کلید آن است . هایکو دو بخش دارد که این دو بخش با یک سکوت تفکیک پذیرند . این سکوت کلیدی است که به دست خواننده هایکو داده می شود تا لحظه‌ی شهود و جهان فکری نویسنده‌ی هایکو را کشف کند . این سکوت می‌تواند در پایان سطر آغازین باشد و گاه در انتهای سطر دوم . ممکن است هایکونویس سکوت را به پایان سطر سوم هم ببرد . اگر هایکو همه‌ی این اصول را رعایت بکند اما تهی از "وابی سابی" باشد ، هایکویی ماندنی نخواهد بود . فقدان وابی سابی در هایکو ، آن را در حد یک شعر کوتاه معمولی و گاه مبتذل دچار افت می‌کند . یک نوع اسنوبیسم ادبی ، یک تفاخر فاقد اصالت ، "کاوا م دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:50

«...هایکوهایتبه دل نمی‌نشینندمی‌دانی چرابی‌شک مورچه‌ای کشته‌ایسگی رانده‌ایماه را ندیده‌ایو آفتاب رابه موش‌های سقفنیندیشیده‌ایآوای غوكان نشنوده‌ایبا زنجره و سنجابدوستی به هم نرسانده‌ایکلاغ را دوست نداشته‌ایکوره راه‌ها نشناخته‌ایزنان پا به ماه شالیزار را ندیده‌ای ۱به آوای فاختهخوابت کوتاه نشده است؟ ۲پروانه هرگز نبوده برادرت ۳و ندانسته‌ای که مترسکچگونه پاس می‌داردبوته‌های به گل نشسته‌ی خیار را ۴تو هرگزقبض آب و برق رازیر قالی ندیده‌ای ۵و ندانسته‌ای ایچسنجاقکدوست مرده‌ی توستو بازگشته است... ۶تو ندیدهای سگی راکه با نوای نیآن چنان سحر شدهکه گله فراموش کرده است ۷لاک پشتی راکه به پشت افتادهبرنگردانده‌ایبر پیشانی بلند دوستنردبانی ننهاده‌ای تا ببوسی‌اش ۸هنگام دردچنگی از عطر شالیزار نیاورده‌ای ۹به آتشی که می‌گوید سردم استلباسی نپوشانده‌ای ۱۰به شباهت پنجه‌ی راست قابلهو برگ سرخ افرا فکر نکرده‌ای ۱۱گاهی که نیلوفر صحراییپیچیده است بر دلو چاهبرای آب دیگر جای نرفته‌ای ۱۲چاقو را اما شسته‌ای در آبماه را زخمی کرده‌ای ۱۳سینه‌ی پرنده رابه نیش کشیده‌ایبا این همه می‌خواهیهایکوهایت بلرزاند دلی..؟»اشارات :۱ . اشاره است به هایکویی از "کیوروکو" Kyoroku٢. اشاره است به هایکویی از " کیکاکو" Kikaku۳. اشاره است به هایکویی از "باشو" Basho۴. اشاره است به هایکویی از "مسیح طالبیان"۵. اشاره است به هایکویی از سیروس نوذری۶. اشاره است به هایکویی از سیروس نوذری۷. اشاره است به هایکویی از " مسیح طالبیان"۸. اشاره است به هسا شعری از "م.پ.جکتاجی"۹. اشاره است به هسا شعری از "رحیم چراغی"۱۰. اشاره است به هایکویی از " مهرانگیز رساپور"(م.پگاه)۱۱. اشاره است به هایکویی از "سان بوکو" Sanboku۱۲. اشاره است به شعری از "سهراب سپهری" دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:50